مسابقات شطرنج جام تابستان :))

  • ۱۴:۰۰

 

 

شطرنج پارسال رو یادتونه که ؟! (اینجا )

امسال هم مسابقات شطرنجه و چند روز دیگه کلیدش استارت میخوره ! 

 اینبار دوست دارم شرکت کنم ولی منع شطرنج شدم بخاطر شدت استرس مسابقه و به

استرسش نمی ارزه که اینبار همون مقدار سلامتی مو که دارم  بخطر بندازم و شرکت کنم :|

امسال تعداد شرکت کننده ها خیلی زیادتره به نسبت قبل و بازی ها خیلی خیلی فشرده تر !

داداش بزرگم بازم اصرار پشت اصرار که شرکت کنم !

ولی من بهش گفتم نمیتونم ! 

پرسیدند چرا ؟! 

گفتم اون ایامی که مسابقه است کار دارم و نمیتونم برم :| ( ولی جدی نمیتونم برم ) 

 خیلی شانس آوردم اون ایام داداشم سر کاره و نیستش که ببینه اون ایام بخصوص کاری ندارم:)

 

تعداد شرکت کننده های امسال تا الان شدند ۲۰ نفر و این یعنی استرس بیش از حد !

داداشم مصمم هستش  منو به مسابقات بفرسته و اینبار برنده بشم که  بتونه مدیریت اون سالن رو بگیره و منو بقول خودش استخدام کنه :)) 

ولی من اصراری به بیکار کردن دیگران و استخدام خودم در این راه ندارم :))) 

و البته حوصله شطرنج هم ندارم :)


 

ولی جدی استرس و فشار زیادی رو شرکت کننده هاست ! 

استرس منم همون نوشتن حرکاته (ثبت ) تا خود حرکات !!

 اگر اون نوشتن رو حذف میکردند و مسابقه ساعت هم نداشت راحت بودم و البته

فشرده بودن مسابقه اونم از ۸ صبح تا دیروقت نمی ارزه ! جدا نمی ارزه :) 

یعنی این روزها از حوصله ی من خارجه :)

بقول میرزا خوب که چی  ؟! و بقول برادر زاده که چی بشه بریم بعد ببریم ؟!:)) 

 

میرزا مهدی
حواست باشه باز آقای مردد نیاد مثل مطلب پارسالیت یه چی بگه بزنه تو برجکت:))))
الان یعنی میخواین بگین نزدین ؟!:))
 اینبار بدلیل مساعد نبودن حالمون / حالم شرکت نمیکنم !

سلام 
میرزا مهدی
دخترم روزی چند بار سلام میکنی؟ :)) خستَم کردی خوب:))
والله... به نظر برو مسابقه. 
مسخره بازی هم در نیار. پاشو جمع کن بساطتو برو مسابقه بده. فقط ترحم نکن به کسی:)) بخدا این بار یه چی بهت میگمD:
سلام سلامتی میاره خب :| 
بعدا سلام گفتن مستحبه ولی جوابش واجبه بعدم ببخشین که خستتون کردم :|

والله اگر حال روحی و جسمیم خوب بود میرفتم ولی از اونجایی که  مسابقه اینبار فشار و استرس زیادی رو میطلبه و من از عهده اش برنمیام نمیتونم برم .
نمیتونم شرکت کنم اینبار ریسکش زیاده .
بعدم اگر ساعتی نبود و ثبت حرکت برام آسونتر بود شرکتم ولی اینبار نمیتونم استرس اینکارو به جون بخرم.




ولی میخواین با شما مسابقه میدم بدون ترحم :دی ازتون میبرم :)))
البته نه الان نه امروز چون امروز قرار گذاشتیم با دوستام برم بیرون.

حالا چی مونده تو دلتون میخواین بگین بهم ؟!:دی
بیاین بگین :دی 

میرزا مهدی
مادر زاده نشده با من شطرنج بازی کنه و در متر از سه دقیقه نبره.
:))

و در متر از سه دقیقه نبره معنی  اینو نگرفتم راستش ؟!
البته معنی اصلی حرفتون رو گرفتم ولی در متر از سه دقیقه رو متوجه نشدم چی گفتین ؟!
ترجمه پلیز :)
**هِلِناز **
مهم اینه تو شطرنج باز بیان مایی :) 😍
اگر استرسش اذیتت میکنه شرکت نکن واقعا 
خوب کاری میکنی 
توام عزیز دل مایی :***
مرسییی مرسیی خانوم دکتر عزیزم 😘

والا به چشمام متاسفانه فشار میاد یعنی اول سرم بعد به چشمام پارسال بصورت فشرده یه هفته تموم بازی شطرنج کردم نه اینجا تو خونه با برادرام صبح که بیدار شدم چشم چپم باز نمیشد نمیدونم بعدش رفتم دکتر کاشف بعمل اومد استرس و فشار تاثیرش روم بوده و برای همین از پارسال به اینور واقعا از این شطرنج در عین دوست داشتن تو این جور مسابقاتی گریزانم !
بماند اگر ساعت و ثبت حرکت نداشت میرفتم ولی خب هر دو رو داره و این یعنی خود استرس !!
الان شطرنج گاهی میکنم شطرنج گوشیم و اینا ولی واقعا حوصله این شدت استرس رو ندارم هر چند دوست داشتم خودمو یکبار دیگه محک بزنم که اینبار بیشتر می چسبید چون تعداد شرکت کننده ها زیاده و حرفه ای ترین ها میان ولی خب بازم در خودم نمی بینم این شدت استرس رو برای خودم.

ممنونم عزیزم 💚 

سلام :)
یاقوت ...
ینی اینقدر مسابقاتش استرس زاست ...؟
اگر آره سلامتی واران برای ما مهمتره تا ایستادن برسکوی نخست ...!
تو برای من همیشه برنده ای ...❤
سلام 
خود مسابقه اونقدر استرس نداره اتفاقا شور و هیجان داره ولی خب اون ثبت حرکت و اون ساعتش برای من متاسفانه جدیداً استرس زاست !!
بخصوص ساعتش که ساعت از دستت در نره .
به دکتر هلناز گفتم چرا نمیتونم شرکت کنم !
سکوی نخست که نه ولی خب شور و هیجانش آدمو جوانتر میکنه خارج از بحث استرسش!
مرسییی بانو و ممنونم از لطف تون 💚😘
پریسا ..
واران برو شرکت کن، آفرین :*
سلام بر پریسای گیان مامان لیلی :**
بخدا خیلی دوست دارم شرکت کنم حتی کامنت شما و میرزا منو یه کوچولو مصمم کرد که شرکت کنم .
ولی به دو دلیل که یکیش استرس موجودی که برای هلناز گفتم نمیتونم ریسک دوباره کنم .
دومیش میتونم خصوصی بهتون بگم چرا نمیتونم ؟! دلیل دومم یک کم بیشتر از دلیل اولم مصمم کرده شرکت نکنم :|:)
ممنونم از تشویق تون و لطف همیشگی تون به من !

میرزا مهدی
آی کیوت بالا بود قبلا. در "کمتر" از.....
"ک" تو تایپ فشار داده نشده.
قبلنا آخه داداشم مریض نبود و البته سرم خلوت تر بود برای همین فکرم بازتر بود و میشد حدس بزنم 
ممنونم .

الان یعنی سلام نمیشه گفت به شما ؟!:)
یک روز بعد...
سلام :))

میرزا مهدی
سلام کن.... علیک سلام...
خدا رو شکر مجوز صادر شد :))))


و رحمه الله و برکاتهُ :)

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
ﺩﻟﻢ ﻣﺎﺩﺭ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ و ﺑﻮﯼ ﮔﻞﻫﺎﯼ ﭼﺎﺩﺭ ﻧﻤﺎﺯﺵ ﻭ ﺻﺪﺍﯼ ﭼﺮﺧﺶ ﭼﺮﺥ ﺧﯿﺎﻃﯽ ﺍﺵ ﮐﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﻣﯽ ﺩﻭﺧﺖ
ﺩﻟﻢ ﻣﺎﺩﺭ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺗﺎ ﻋﻄﺮ ﯾﺎﺱ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﯾﻮﺍﻥ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﯿﻬﻤﺎﻥ ﮐﻨﺪ
ﺩﻟﻢ ﻣﺎﺩﺭ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﻪ ﻻﻻﯾﯽ ﻫﺎﯾﺶ ﺧﻮﺍﺏ ﻏﻔﻠﺖ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺳﺮ ﻣﯽ ﭘﺮﺍﻧﺪ
ﺩﻟﻢ ﻫﻤﺎﻥ ﺯﻥ ﺭﺍﺳﺖ ﻗﺎﻣﺖ ﻋﺎﺷﻖ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ
ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻫﻤﻪ ﺑﻪ ﮐﻮﺩﮐﯿﻢ ﺑﺨﻨﺪﻧﺪ
ﺩﻟﻢ ﻣﺎﺩﺭ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ.
Designed By Erfan Powered by Bayan