- چهارشنبه ۱۰ مرداد ۹۷
- ۱۱:۳۱
روز دوم
من با شاگرد افتادم و ...ناز با مربی (داور).
روز دوم واقعا در عین برد هم به شاگرد باختم هم به داور هم به مربی. (مربی هم داور بود هم شرکت کننده)
نمیگم چی شد و چرا؟! ولی باختم.
در این حد که اونقدر بازی رو کش دادم که حریفم دال تمام مهره هاشو رو از دست داد فقط تونست بسختی واقعا بسختی و با ایما و اشاره های مربیش با رخ و شاه و البته فیل بیکارش تو زمین ، شاه منو مات کنه !!
ولی خوشحال بودم ...ناز برد .
کلی براش ذوق داشتم . با هم دوست شدیم حتی.
ناز خودش از مربی برد قبل برد همش میترسید ولی من دلش رو قرص کردم و کلی از بازیش تعریف کردم حتی بهش گفتم بین خودمون بمونه که :
مربی با داداش من قبلا بازی داشته و باخته :)))
پس زیادم قوی نیست ؛)
این خودش قوت قلبی بود برای اون که دیگه نترسه و با شجاعت بازیشو انجام بده و ببره !!!
اما پریروز: (دوشنبه عصر)
...ناز و دال
من و مربی که داور مسابقه هم بود.
دال قهرمان استانی بود خیلی هم داور(همون مربیش) هواش رو داشت ؛ پارتیش کلفت بود .
ولی ...ناز مثل خودم اومده بود و اصلا داور ؛ رو به اندازه دال نمیشناخت.
...ناز قبل از بازی بهم گفت میبازم.
اما من بهش گفتم تو میبری ! اینو مطمئن باش !
تو بازیت از دال خیلی بهتره و از اون قویتری!
بهم گفت باران خانوم( اسم واقعیم) چه من چه خودتون میدونین تو از همه مون بهتر بازی کردی و مطمئنم تو خیلی قویتر از همه مونی! و نمیدونم چرا حس میکنم تو اون بازی بازی واقعیتو در مقابل من انجام ندادی و ...
نذاشتم حرفش رو ادامه بده !!
لبخندی زدم و خیلی جدی رو بهش کردم و گفتم اصلا هم اینطور نیست تو خوب بازی کردی و بردی همین !
منم حقم برد نبود!!
الانم مطمئنم تو میتونی دال رو شکست بدی و ببری!!
ولی بهم قول بده اگر بردی حتماً بری مسابقات کرج رو شرکت کنی باشه ؟!
...ناز گفت باشه ولی اگر ببرم!! دال خیلی از من قویتره.
بعیده بتونم اون رو شکست بدم! تازه اون قهرمان استان بوده.
من چی ؟ حتی مثل اون کلاسم نرفتم !!
من گفتم همینکه منو شکست دادی مربی رو شکست دادی یعنی تو میتونی قهرمان بشی !!💪
...ناز با لبخند ناشی از ذوق زدگی بخاطر تشویق های که بهش دادم و اعتماد به نفسی که به قول خودش بهش داده بودم خیلی ازم تشکر کرد !
...ناز با دال
...ناز برددد !بردددد !!
اون لحظه دوست داشتم بغلش کنم اینقدر من خوشحال شدم به جرائت میگم مامانش اونقدر خوشحال نبود.
بهش گفتم جایزه ات محفوظه!!
دال خیلی تلاش کرد تو بازی آخر با بند پ بره بالا ولی نتونست!!
ولی ...ناز قبل از اینکه بره کلی ازم تشکر کرد بابت اعتماد به نفسی که من بهش داده بودم!!
..............................................................................
اما نوبت من و مربی شد .
مربی ظاهرا یه هفت هشت سالی ازم کوچکتر بود .
مربی خیلی جدی گفت :
این بازی رو ازت میبرم!! خودت رو برای باخت مجدد آماده کن !!
من: فکر نکنم بتونین منو امروز شکست بدی!! ؛)
در یک حرکت که اون میخواست منو مات کنه من اونو ناغافل کیش و بسمت مات شدن هدایت کردم و مات شد!!
ماتش کردم !!!
و آخ که چقدرررر خوشحال شدم!!
و نتیجه این شد که من از بین چهار نفر سوم بشم !
خوشحالیم دو چندان شده بود !!
یکی بخاطر ...برد شیرین و دلچسب ناز یکی بخاطر شکست مربی !!
اما قبل از اینکه سالن رو ترک کنم به دال پیشنهاد بازی دوستانه دادم.
اونم با اکراه قبول کرد.
شاید در عرض کمتر از پانزده دقیقه ماتش کردم.
وقتی مات شد کلی داد و بیداد کرد و مربیش رو صدا زد که شاید بتونه از من خطاء الکی چیزی بگیره ولی نتوست.
حتی گفت یکبار دیگه بازی کنیم ولی من گفتم عجله دارم باید برم :))
این بازی دوستانه رو باهاش انجام دادم و ازش بردم که بفهمه بازی اولی رو با پارتی مربی یا همون نا داوری برد .
این یکی چون دوستانه بود پارتی توش دخیل نبود.
جوایزمون هم قراره ایشالا دوشنبه هفته بعد بهمون بدن ؛ که اگر الان میدادند عکسشون رو میذاشتم .
درسته ۴ نفر بودیم و این بازی خودبخود همون اول برای من بی ارزش بود ولی چیزهای با ارزشی تونستم کسب کنم.
و این برای من با ارزش ترین ها بود.
اما نتیجه :
از این مسابقات خیلی زیادتر از اون چیزی که فکر میکردم درس گرفتم.
در نظر خودم اول شدم چون بعد از سالها با شطرنج آشتی کردم و با خودم عهد بستم که از این به بعد این بازی رو خیلی جدی دنبال کنم.
و به دنبال قهرمانی باشم و هر لحظه براش تلاش کنم
دوم اینکه متوجه شدم هدف اصلی داداشم برای شرکت من تو مسابقات چی بوده ؟
سوم اینکه اگر مربی بازیش رو به دال واگذار نمیکرد الان منم دوم میشدم ! یا نهایتش بازی سومی انجام میگرفت که تعیین کننده نفر دوم بود.
چهارم اینکه بعد بازی خیلی عزمم جزم تر شده که تو مسابقات بعدی به امید خدا شرکت کنم و نتیجه بهتری رو کسب کنم !!
این مسابقات حاشیه های هم داشت اگر دوست داشتین در موررش همون روز دوشنبه که اهدای جوایزه بهتون خواهم گفت!
حاشیه های شیرین و تا حدودی نیمه شیرینی هم (نمیخوام بگم تلخ ) به همراه داشت...
این اولین قهرمانی (مقام سوم) من تو ورزشه اونم ورزش فکری شطرنج و بابت این موضوع خیلیی خوشحالم!