- جمعه ۲۱ مرداد ۰۱
- ۰۳:۳۸
دیروز که رفتم خونه ی ساکت و خلوت خونه دایی مرحومم رو دیدم همون دیروز حس کردم یا من خیلی پیر شدم یا اهالی خونه اونا یا شایدم در و دیوار اون خونه !
ولی خارج از اینا واقعا پیری زندایی مو بشدت دیدم !
کاش داییم بودش اونوقت همه خانواده با خنده های ته دل داییم و امید دادن هاش همه مون جوان بودیم جوان می بودیم !
اصلا اگر مادرم نمیرفت شاید دایی ام نمیرفت !
اصلا اگر مادر رفت چرا دایی مون رو ازمون گرفت خدا ؟!
اصلا چرا اون نموند برامون ؟!
اگر اون بود حالا من فقط داییم رو میدیدم انرژی مضاعف میگرفتم !
چرا خدا ؟!
چرا همه خوب ها رو زودتر میبری پیش خودت؟!