- شنبه ۲۴ شهریور ۹۷
- ۱۸:۲۲
ناگزیر از سفرم، بی سر و سامان چون << باد>>
به << گرفتار رهایی >> نتوان گفت آزاد
کوچ تا چند؟! مگر می شود از خویش گریخت
<< بال >> تنها غم غربت به پرستوها داد
اینکه << مردم >> نشناسند تو را غربت نیست
غربت آن است که << یاران >> ببرندنت از یاد
عاشقی چیست ؟ به جز شادی و مهر و غم و قهر ؟!
نه من از قهر تو غمگین ، نه تو از مهرم شاد
چشم بیهوده به آیینه شدن دوخته ای
اشک آن روز که آیینه شد از چشم افتاد